واقعيت یهود ستیزی
فراماسونری ها و من
فراماسونری ها وعقاید ازآغاز تا حال
واقعيت یهود ستیزی

الف-رباخوارى‏

مرحوم حميد عنايت در بررسى ريشه‏هاى يهود ستيزى از سرمايه‏دارى و روش‏هاى‏ زيانكارانه آن به عنوان«كهن‏ترين و بلاخيزترين ريشه يهود آزارى»ياد مى‏كند. دايرة المعارف‏ بريتانيا نيز بيزارى اقتصادى را در كنار تعصب مذهبى،از جمله دلايل عمده يهود ستيزى‏ مى‏داند كه نمود آن در تجارت،بازرگانى و بانكدارى رونق گرفته از نزول خوارى يهوديان است.» بدون شك قبل از بررسى هر زمينه‏اى بايد به متون اعتقادى يهوديان نظرى افكند تا چگونگى صدور مجوز چنين عملى را به منظور رديابى انگيزه‏هاى اين رفتار ارزيابى كرد.آن هم با اين مقصود كه متون اعتقادى منشأ رفتار يهوديان در اين مورد نيست بلكه بنابر نظر ماركس‏ خصلت يهود،سودجويى است كه در مقاله‏اش به عنوان مسئله يهود مطرح است. 1-«وام دادن بدون بهره همچنان يك عمل خيريه ستايش انگيز است،اگر وام گيرنده يهودى‏ باشد؛و محكوم كردنى است اگر غير يهودى باشد.» 2-«وام با بهره:در تلموذ رسما اين گونه وام را ممنوع مى‏كند و براى هر يهودى كه از وامى كه به‏ يهودى ديگر داده بهره‏اى بر مى‏گيرد،مجازات سنگينى پيش بينى مى‏نمايد.برعكس به گفته‏ بيشتر مقامات تلمودى،اين يك وظيفه مذهبى است كه وقتى وامى به بيگانگاه‏[بيگانگان‏]داده‏ مى‏شود بيشترين بهره اخذ گردد».  3-«برادر خود را به سود قرض مده،نه به سود نقره و نه به سود آذوقه و نه به سودى چيزى كه به‏ سود داده مى‏شود.غريبه را مى‏توانى به سود قرض بدهى،اما برادر خود را به سود قرض مده» 4-بسيارى از مقامات خاخامى‏[...]از جمله«ابن ميمون،تكليف مى‏كنند كه از وام گيرندگان‏ غير يهودى سنگين‏ترى نرخهاى ممكن بهره طلب گردد»  5-علاوه بر رباخوارى از غير يهوديان،تقلب و نيرنگ زدن به غير يهوديان مجاز است ولى به‏ يك يهودى،با فروش يا خريد به يك قيمت اغراق آميز ممنوع مى‏باشد. 6-«هرگونه فريبكارى در معاملات در حق يك يهودى گناهى بزرگ است.در حق يك‏ غير يهودى تنها فريبكارى مستقيم ممنوع است».

 موارد بالا نمونه‏هايى از مجوزهاى رباخوارى و تقلب در معاملات يهوديان عليه غير يهوديان‏ است كه ناخودآگاه منطبق با گفته تاسيتوس مورخ بزرگ رومى (55-120 ميلادى) است كه در مورد اين قوم نتيجه مى‏گيرد كه«در ميان خود سخت به يكديگر وفادار و نرم دلند،ولى همه‏ بيگانگان را دشمن مى‏دارند.نه با بيگانگان همكاسه مى‏شوند و نه از ايشان زن مى‏گيرند.مردمى‏ سخت پرشور و سودايى‏اند ولى از زنان بيگانه دورى مى‏جويند.چنين روحيه‏اى به يهوديان‏ اجازه داد تا در معاملات بازرگانى خود با غير يهود،پاره‏اى از ملاحظات و قيود اخلاقى را كه مانع‏ از فعايت آزادى اقتصادى است كنار بگذارند و براى بدست آوردن حداكثر سود بكوشند.»

اگر بپذيريم كه يهوديان در بسيارى از اين موارد،اصلا نياز به پول هم كيش خود ندارند تا به‏ آن ربا دهند و يا در معامله با او تقلب نمايند،طبيعتا به اين نتيجه مى‏رسيم كه غير يهوديان‏ قربانى محتوم يك چنين رفتارى هستند كه همواره از آن خسران ديده و جان و مال خود را در اين مسير از دست داده‏اند.

در بررسى اين خصلت عميق يهوديان،عده‏اى شرايط ويژه را مسبب چنين رفتارى مى‏دانند از جمله اينكه در«جامعه فئودالى از حق زمين محروم بودند»  و اجبارا سعى در ذخيره اموال‏ منقول داشته‏اند.و يا اينكه به دليل حفاظت از خود در زمان وقايعى كه منجر به اخراجشان‏ مى‏شود بتوانند سريعا آن را به پول تبديل كرده از جايى كه به جاى ديگر منتقل شوند و به همين‏ دليل«از فعالترين كسانى هستند كه به توسعه ارزشهاى پولى پرداختند و با آن به عنوان يك‏ مال التجاره برخورد كردند،ضمن آنكه براى قرض دادن و احياء مصادره‏هاى اجتناب ناپذير دوره‏اى،از ربا بهره بردند.» همچنين فرانسوا دوفونتت نويسنده كتاب«نژادگرايى-راسيسيم»در تبيين چنين شرايطى‏ كه منجر به رباخوارى يهوديان مى‏شود به اين صورت استدلال مى‏كند كه«به پيروى از برخى‏ رسوم،يهوديان از داشتن اموال غير منقول ممنوع بودند،در عوض به آنها اجازه داده مى‏شد كه‏ مالك تاكستانها يا زمينها و خانه‏هايى باشند و آن به اين منظور بود كه در صورت اخراج يا تبعيد ناگهانى آنها-كه هميشه آثارى بدنبال داشت-اين املاك مورد مصادره و ضبط قرار گيرد.از اين رو هيچ جاى شگفتى نيست كه يهوديان بيشتر وقت‏ها به كارها و حرفه‏هايى دست بزنند كه در موقع‏ ضرورت بتوانند به سهولت با دار و ندار خويش فرار را بر قرار ترجيح دهند و صحنه را خالى كنند.

از جمله اين كارها و حرفه‏ها بايد از پوست فروشى،جواهر سازى،[طلا سازى،بافتن پارچه‏هاى‏ زربفت،عطر سازى،]صرافى،رباخوارى و از اين قبيل مشاغل نام برد»  اما پرسشى كه در اينجا مطرح مى‏شود آن است كه اولا چرا يهوديان از داشتن اموال‏ غير منقول ممنوع هستند؟ثانيا چرا بايد در شرايطى بسر برند كه همواره در انتظار اخراجشان از سرزمينى به سرزمين ديگر باشند؟در واقع جواب مشترك اين دو سؤال در سودجويى يهوديان‏ نهفته است كه اولا با سيرى ناپذير بودن فزونخواهى آنان،ريشه دوانيدن آنان در هر مملكتى، مشكلاتى را براى آن سرزمين فراهم مى‏آورد. و ثانيا بدبختى هر مليت كه ناشى از سودجويى‏ يهوديان باشد،يك اقدام اساسى را در پى دارد كه همانا قيام عليه منافع آنان است و اگر در نهايت‏ بتوانند اخراج آنها.بنابر قول مليون فرانسوى اين نكته را بايد توجه كرد كه«يهودى‏ها هيچ وطنى‏ ندارند.براى آنها وطن جايى است كه در آنجا موجبات پيشرفت و ترقى ايشان فراهم باشد.

يهودى‏ها وطن را در جايى جستجو مى‏كنند كه در آنجا منافعشان حفظ گردد»  و به عبارتى بهتر در هر جا كه بتوانند به راحتى بر ذخيره‏هاى مالى بيافزايند،آنجا را وطن خود مى‏پندارند.

بنابراين نمى‏توان شرايط تحميلى براى داشتن يك شغل خاص را عامل اصلى رباخوارى‏ يهوديان دانست.

اصولا يهودى رباخوار را به صورت مخلوقى كه مختص جامعه قرون وسطايى است،معرفى‏ مى‏كنند و عده‏اى معتقدند كه اسحاق آبرابانل «از نخستين متفكرينى است كه به دفاع صريح و آشكار از رباخوارى برخاست و بنيان‏هاى توجيه نظرى و دينى آن را در ميان مسيحيان گذارد»  .

وى در سال 1496 رساله‏اى نوشت كه در سال 1551 چاپ شد و در آن از مبادلات مالى‏ مبتنى بر بهره دفاع نمود.او نوشت: در بهره هيچ چيز نكوهيده‏اى وجود ندارد.اين كاملا درست است كه مردم از پول، شراب و غله خود بهره دريافت كنند[...]اين روش متعارف و صحيح،مبادله مالى‏ است.وام بدون بهره را تنها بايد به همدينان پرداخت.به آن كسانى كه ما به ايشان‏ لطف ويژه داريم. بدين وسيله«از قرن پانزدهم به بعد پيشرفت اقتصادى اروپا با پيشرفت يهود همزمان شد و يهوديان در بنيادگذارى اقتصاد امروزى اروپا سهم بزرگى ادا كردند.به عقيده سومبارت،  اگر روابط بازرگانى در اروپا جنبه بين المللى يافت و شبكه آن به تدريج مناطق ديگر جهان را در بر گرفت و اگر نظام بازرگانى اروپا از قرن پانزدهم به بعد پيوسته كار آمدتر و پرسودتر و عقلانى‏تر شد و به صورت امروزى خود در آمد و از اينها مهم‏تر اگر روحيه سرمايه‏دارى در ميان اروپاييان‏ رسوخ كرد،همه تا اندازه زيادى نتيجه كوشش‏ها[و البته سودجويى‏ها]ى يهوديان بوده است».  سومبارت در ريشه‏يابى و بررسى روند رو به گسترش سرمايه‏دارى غرب جاى پاى يهوديت را در جاى جاى اين مراحل شناخته و به تبيين آن مى‏پردازد.وى معتقد است كه نقدينگى‏ يهوديان به دليل چنگ اندازى آنان بر دو نوع كالاست:«اول،معادن تازه كشف شده طلا و نقره در آمريكاى مركزى و جنوبى»  كه«با داشتن آن قدرتى به دست مى‏آورند كه قوانين سياسى و مذهبى را نيز منكر شده و بنابر نظر برنارد لازار آقايى آقاهاى خود را به دست مى‏آورند.» «دوم،پنبه و نيل كه مواد اصلى صنايع نساجى بود»  كه در حال حاضر آنها را نيز مسخر يهوديان مى‏بينيم.

بنابر نظر سومبارت«پيدا شدن بورس كه به منزله قلب فعاليت‏هاى اقتصادى امروزى است و رواج انواع برگه‏هاى بهادار،به ويژه برات و سفته نيز فرآورده نبوغ سوداگرانه يهودى است و او مى‏نويسد كه كهنه‏ترين برات را در تاريخ اروپا يك يهودى به نام سيمون روبنس در سال 1207 ميلادى كشيد و يهوديان چون در قرون وسطى در شمار فعال‏ترين صرافان و رباخواران و وام دهندگان بودند،بعدها واسطه‏هاى عمده بازرگانى بين المللى شدند و استفاده از ارز را در معاملات آن باب كردند.» در واقع همه اين فعاليت‏ها را در پرتو فردگرايى يا انديويدواليسمى انجام مى‏دادند كه خود براى تجارت و مصرف آزاد،آن را لازم دانسته،از آن حمايت مى‏كردند. سومبارت كه تحقيقات گسترده‏اى را در خصوص ريشه‏هاى سرمايه‏دارى و نقش يهوديان در آن انجام داده است،بر اين اعتقاد است كه تعقل اقتصادى مورد نياز براى سرمايه‏دار شدن‏ متضمن سه شرط است:اول برنامه گذارى،تا هر كارى از روى نظم و تدبير باشد.دوم كارايى،تا در هرگونه كار توليدى بهترين افزارها برگزيده شود.سوم حساب دانى.و در ادامه مى‏افزايد كه‏ آرزومندان سرمايه‏دار شدن علاوه بر جمع اين شرايط از دو صفت نيز بايد برخوردار باشند:اول‏ مرد همت و خطر باشند و دوم سوداگر باشند.يعنى همه كارها را بر محك پول بسنجند و سراسر اين جهان را چون بازارى بزرگ بينگارند كه،كارهاى آن خواه خوب يا بد،از روى عرضه و تقاضا و سود و زيان،مى‏گردد.اينك اگر آموزش‏هاى دين يهود را به شكلى كه در تورات و تلمود و قوانين‏ ابن ميمون  و يعقوب بن عاشر و يوسف قرو بررسى كنيم مى‏بينم كه دين يهود جامع اوصاف‏ روحيه سرمايه‏دارى است.

از همين رو هميشه به فعاليت‏هاى اقتصادى معينى رو آورده‏اند و از زمان حضرت سليمان از توانگرترين مردمان بوده‏اند و چگونگى استفاده از اندوخته‏هاى پولى را آموخته‏اند و به اهميت فلزهاى گرانبها پى برده‏اند. با اين اوصافى كه سومبارت از خصلت ذاتى يهوديان در سودجويى و سرمايه پرستى و بعبارتى‏ زرسالارى برشمرد،به راحتى مى‏توان به درك حقيقى از اين طنز لويناس پى برد كه مى‏گويد: «نمى‏دانم كه دنيا به يهودى نياز دارد يا نه ولى مطمئنم كه يهودى به دنيا نياز دارد.» طبيعتا چنين ميل شديدى به زرسالارى كه حاصل رباخوارى است و نهايتا منجر به ضايع‏ شدن حق ديگران مى‏شود،بازتاب‏هاى عديده‏اى را در جوامع گوناگون به عنوان يكى از علل مهم‏ رفتار يهود در پيدايش يهود ستيزى داشته است.البته يهوديان نيز بر آن وقوف داشته و حتى‏ معترف هستند.قرآن كريم نيز«نخستين مأخذى است كه اشتغال يهوديان به رباخوارى را مطرح‏ ساخته است»  چرا كه مى‏فرمايد: و اخذهم الرّبوا و قد نهوا عنه و اكلهم اموال النّاس بالباطل و اعتدنا للكافرين منهم عذابا اليما. با آنكه نهيشان كرده بوديم،ربا مى‏گرفتند و اموال مردم را به باطل مى‏خوردند و ما براى كافرينشان عذاب دردناكى تهيه كرده‏ايم. اين موضع گيرى اسلام در قبال ربا و رباخواران به زعم دايرة المعارف يهود مانعى جدى در راه‏ رباخوارى يهود پديد ساخت. در مسيحيت نيز مواجهه مسيحيان با رباخوارى يهوديان‏ چهره‏هاى متفاوتى از تشنج را علاوه بر اختلافات مذهبى،هويدا ساخت.

ويل دورانت معتقد است كه: رقابت‏هاى اقتصادى نيز در پس اين خصومت‏هاى دينى پنهان بودند.در زمانى كه به‏ پيروى از احكام پاپ ربا خوارى در ميان مسيحيان حرام شمرده مى‏شد يهوديان‏ تقريبا انحصار وام دادن و بهره گرفتن را در سراسر عالم مسيحيت در دست داشتند.

بعدها كه بانكداران مسيحى اين تحريم دينى را ناديده انگاشتند تجارتخانه‏هايى‏ [...در شهرهاى مختلف اروپا]،تأسيس يافتند كه مدعى و رقيب اين امتياز انحصارى‏ يهوديان شدند؛و در نتيجه نقطه اصطكاك و تضاد تازه‏اى ميان مسيحيان و يهوديان‏ بوجود آمد. تضاد ميان مسيحيان و يهوديان در باب ربا خوارى يهوديان،«چنان در اروپا توسعه يافت كه از سال 1230 مخالفت شديد كليسا را برانگيخت و موجى از مبارزه با ربا خوارى را پديد ساخت.» در سال 1231 شاه سيسيل طى فرمانى حداكثر بهره مجاز ربا خواران يهودى را ده‏ درصد اعلام كرد.

در سال 1239،لويى نهم،پادشاه فرانسه،طى فرمانى رباخوارى را در سرزمين‏ خود ممنوع كرد.

در سال 1244 شاه اتريش نيز فرامينى صادر كرد و براى بهره يهوديان سقفى‏ محدود قايل شد.

شاه آراگون و حكمرانان ايتاليا،كه با يهوديان پيوند بيشتر داشتند،حداكثر بهره‏ مجاز را 20 درصد اعلام كردند؛ولى در عمل بهره مرسوم 33 تا 43 درصد و گاه بسيار بيشتر بود.در سال 1275 ادوارد اول،پادشاه انگليس (1307-1272) قوانينى‏ سخت عليه رباخوارى وضع كرد.و سرانجام فرمان اخراج يهوديان را صادر نمود.در سال 1290 مأموران مسلح دولتى به شهر لينكلن حمله بردند و يهوديان را از انگليس اخراج كردند.

...در سال 1306 فيليپ چهارم،پادشاه فرانسه،نيز يهوديان را از اين كشور اخراج كرد.در سال 1315،لويى دهم،طى فرمانى بار ديگر اجازه بازگشت يهوديان‏ به فرانسه را صادر نمود  ولى به شرط آنكه دو سوم از كليه منافعى كه از راه رباخوارى،تا پيش از نفى بلد شدنشان به‏ دست آورده بودند،به پادشاه فرانسه تقديم دارند. با اين همه«ربا خوارى يهوديان چنان اعتراض‏ مردم را برانگيخت كه«فيليپ دراز»پادشاه بعدى فرانسه،مجبور شد در سال 1322 با آنان را اخراج كند.

اين موج چنان نيرومند بود كه حتى آلفونسوى يازدهم،شاه كاستيل و لئون كه در بار او كانون‏ ربا خوارى به شمار مى‏رفت،زير فشار پاپ مجبور شد در سال 1348 طى فرمانى ربا خوارى را ممنوع كند.اين فرمان كمى بعد (1351) لغو شد.» از ميان تمام قيام‏ها و اقدامات ضد يهودى به دليل نزول خوارى و يا ربا خوارى يهوديان،قيام‏ بوگدان خملنيتسكى  (1657-1595) در لهستان از ويژگى خاصى برخوردار است.اين قيام در منطقه يهودى نشين لهستان كه ساكنين موسوم به«يهوديان خاور»را در بر مى‏گرفت آغاز شد.

يهوديان اهل اين منطقه چه در آن روز و چه در حال حاضر كه به آمريكا و اسرائيل مهاجرت‏ كرده‏اند،داراى نفوذ سياسى و اقتصادى خاصى هستند. قيام خملنيتسكى به دليل استثمار بيرحمانه روستائيان از سوى رباخواران،و مباشرين و مستأجران و پيمانكاران يهودى و اشرافيت لهستان در سال 1649-1648 شكل گرفت.در جريان اين قيام توده‏هاى دهقانان عاصى و عوام روحيه‏اى به شدت ضد يهودى از خود نشان‏ دادند. كه در تاريخ«به عنوان يك يهود ستيزى صاف و ساده تلقى مى‏شود»  و بعضا هم يهوديان‏ از آن به عنوان يك خاطره ناخوشايند ياد كرده و رهبر قيام را خمل پليد نام نهاده‏اند. و هم اكنون‏ نيز سياست‏هايى كه خاستگاه آن منطقه اوكراين و يا شوروى سابق باشد،در مطبوعات اسرائيل‏ به عنوان ميراث خملنيتسكى يا اعقاب آن اطلاق مى‏شود. شورش‏ها و يا قيام‏هاى 1819 كه از ورتز بورگ شروع شده بود و بعد سراسر ايالت‏هاى آلمان را در بر گرفت و به اطريش و مجارستان و لهستان نيز سرايت كرد،  و يا سقوط بورس آلمان در سال‏ 1873 همگى ريشه در شيوه‏هاى عملكرد بانكداران  ،رباخواران و سرمايه گذاران و صرافان يهود، داشته است  كه عواقب وخيمى را عليه خودشان بوجود آورد.

به غير از عملكرد رباخواران يهودى در اروپا نمونه‏اى خواندنى از نحوه برخورد با يهوديان در آمريكا قابل ذكر است.آبا ابان در كتاب خود داستان را اين گونه آغاز مى‏كند: اولين يهوديانى كه وارد آمريكايى شمالى شدند،يكدسته 23 نفرى از يهوديان مهاجر برزيل‏[...]بودند كه در سپتامبر سال 1654 وارد نيو آمستردام  ،شهرى كه در آن‏ جمعيت كوچك هلندى از مأمورين كمپانى Dutch West India[كمپانى هند شرقى‏ هلند]مأمور رود هودسون‏[...]اقامت داشتند شدند.و خسته و كوفته در بندر منتظر اجازه ورود متوقف شدند ولى از طرف حاكم محل‏[...]به آنها خبر دادند كه هر چه‏ زودتر ميبايست آنجا را ترك گويند[...حاكم طى‏]نامه‏اى به شرح زير به‏ كمپانى‏[...مذكور]نوشت‏[...]همه يهوديانيكه باينجا ميايند مايلند براى هميشه در شهر ما سكونت نمايند ولى چون از سوابق ايشان با خبريم (پيشه رباخوارى و معاملات تقلبى كه با مسيحيان دارند) از پذيرفتن آنها معذوريم.براى مقامات مؤثر دولتى،قضات دادگاه و همچنين براى مردمى كه به شما اعتماد داشته و پاس احترام‏ شما را دارند و نيز براى مقام روحانى كليسا بسيار ناگوار است اشخاصى را كه‏ بهيچوجه به آنها علاقه و اعتماد ندارند در بين خود بپذيرند و نيز چون اطلاع داريم‏ كه اين اشخاص صاحب هيچگونه صنعت و حرفه هنرى نيستند واهمه داريم مبادا در آينده سر بار جامعه فقير ما گردند[...]ما با خلوص نيت دعا ميكنيم كه خدا ما را از گزند كسانيكه نام عيسى مسيح را به كفر ميالايند و از شر اشخاص بى‏آبرو و متقلب‏ حفظ كند.

 اين واقعه،معروف و ضعيت و عملكرد يهود است كه جزئى از فرهنگ و ذهنيت غير يهوديان را شكل مى‏دهد.آنچنانكه«در فرهنگ اروپائى واژه يهودى مترادف با رباخوار است.» و اگر حتى در يك زمان و مكان ديگر واقعا يهوديان،چنين رفتارى را در پيش نگرفته و حتى خود جزء فقرا و تنگدستان بوده‏اند،باز هم«عامه مردم ميل داشته‏اند كه ايشان را سرمايه دارانى پنهان كار بدانند و همه جنبه‏هاى زشت سرمايه دارى،يعنى بهره‏كشى و رباخوارى و گران فروشى و احتكار و انحصار را به فريب و فساد يهود نسبت دهند.» و چه بسيار مشكل خواهد بود زدودن معانى واژه يهود«در برخى كتاب‏هاى معتبر لغت (فرهنگنامه‏ها) [كه‏]واژه يهودى اين گونه معنى مى‏شد:يهودى، صفتى است تحقيرآميز-ربادهنده و رباخوار»  و چه مشكل‏تر خواهد بود زدودن آثار نمايشنامه‏هايى همچون«تاجر ونيزى» اثر شكسپير،كه در قالب هنر،يك اصل مسلم را در طول‏ تاريخ زنده نگه داشته و به عنوان نمادى از فرهنگ عامه مطرح است.

ب:برده‏دارى و تجارت برده‏

ديدگاه تحقير آميز يهوديان نسبت به غير يهوديان بعلاوه سودجويى و فزون‏خواهى ذاتى اين‏ قوم،پديده‏اى را در تاريخ بشريت ايجاد كرده است كه يقينا مايه افتخار تمدن انسانى نبوده و نخواهد بود.

برده‏دارى و بهره‏كشى از نوع بشر و تجارت برده توسط يهوديان موضوع تحقيقى است كه‏ حتى اسرائيل شاهاك نيز بدان پرداخته است. و مؤيد چنين نظرى را عمدتا مى‏توان با رجوع به‏ منابع يهودى دائر بر مجاز بودن آن دريافت.

ابن ميمون يهوديان را به نام مذهبشان مجاز كرد كه كودكان غير يهودى را براى فروش‏ بربايند. چرا كه«فقه تلمودى برده‏دارى را مجاز مى‏شمرد»  آنچه مى‏توان بر نتايج حاصل از اين رفتار يهوديان نسبت به غير يهوديان مترتب دانست، فزون‏خواهى و كسب درآمد بيشتر بوده و تنها براى به خدمت گرفتن بردگان به عنوان«غلام‏ خانگى نبوده،بلكه‏[برده‏]از ابزار مهم توليد به شمار مى‏رفته است.در واقع،در فقه يهودى،برده‏ در رديف ساير ابزار توليد،يكى از وسايل استحصال است.بحث فوق بدين معناست كه با فروش‏ ملك آيا فروشنده حق دارد برده خود را بهمراه خويش به محل ديگر انتقال دهد،يا او بايد به‏ ملكيت مالك جديد در آيد.»
با ابتناء به چنين ديدگاهى است كه يهوديان در تولد يك نوع از كسب درآمد،آنهم به‏ زشت‏ترين روش،مشهور گرديده‏اند و فعاليت خود را به ويژه در دوران فئوداليسم گسترش‏ داده‏اند.به طوريكه«در سده نهم ميلادى بنادر ايتاليا به كانون مهم تجارت يهودى برده بدل شد و محل استقرار و تكاپوى گسترده تجار يهودى»تجارت يهودى برده چنان بيرحمانه بود كه اگوبار اسقف ليون (840-814) را به اعتراض واداشت.اگوبار فعاليتى سخت را آغاز كرد.او شش رساله‏ عليه يهوديان نوشت كه دو تاى آنان به فروش بردگان به ويژه كودكان مسيحى،بوسيله يهوديان‏ اختصاص داشت و عنوان يكى چنين بود:«درباره ضرورت اجتناب از همكارى با يهوديان».او عرايضى به امپراطور پرهيزكار[!]نوشت كه بى‏حاصل بود.دفاع آگوبار تنها از بردگان مسيحى نبود او درباره بى‏پناهى بردگان غير مسيحى نيز مطالبى نوشت و خواستار حمايت كليسا از آنها شد.

اگوبار مى‏گفت كه يهوديان در زير پوشش كتاب مقدس سنن قومى خود را ادامه مى‏دهند.» و بدينوسيله به فعاليت خود گسترش داده و حتى«طبق يك تحقيق توسط انجمن آمريكايى تاريخ‏ يهود،به جايى مى‏رسند كه 75 درصدشان در جنوب آمريكا برده بردارى مى‏كنند و فقط 36 درصد سفيدپوستان غير يهود از جمله برده‏داران به شمار مى‏رفتند.» برده‏دارى و نقش يهوديان در بسط و گسترش آن به عنوان يك امر واقع و محتوم وجدان‏ بسيارى از آگاهان و محققين را به درد آورده و«حتى خيلى از آنها توانسته‏اند كه اين واقعيت را در روزنامه‏هاى مهمى همچون واشنگتن پست مطرح نموده.» بر نقش يهود صحه گذارند و اگر شركت كنندگان اسرائيلى و آمريكايى در كنفرانس ضد نژاد پرستى در دوربان آفريقايى جنوبى-در سال‏2002-به عنوان مهمترين نژادپرستى و برده‏داران مورد بغض و كينه آفريقاييان قرار گرفتند،بى‏دليل نبود.و واقعا اگر زمانى غير يهوديان بخواهند تاوان اين ظلم بى‏جبران را از يهوديان استيفا كنند به چه راضى خواهند شد؟

ج:طاعون يا مرگ سياه‏

محققين يكى از ريشه‏هاى عمده يهود ستيزى در اروپا را در اتهامى مى‏دانند كه به يهوديان‏ بابت شيوع طاعون نسبت داده شده است.اين بيمارى از سال 1347 تا 1349 در اروپا فراگير شد و قربانيان بسيار زيادى را گرفت.ويل دورانت مى‏گويد علت اين كه شيوع اين بيمارى را در اروپا به‏ يهوديان نسبت دادند.آن بود كه مردم معتقد بودند يهوديان به قصد نابود كردن امت مسيح، چاه‏هاى آب را به سم آلوده كرده‏اند و حاصل تحقيقات چنين انتشار يافت كه يهوديان ساكن‏ تولد و مأمورانى با جعبه‏هاى سم،ساخته شده از اجساد بزمجه و مارمولك و قلب مسيحيان،به‏ كليه مراكز يهوديان در كشورهاى اروپا فرستاده‏اند تا چاه‏ها و سرچشمه‏ها را با آن مسموم كنند. دليل عمده براى متهم كردن يهوديان به اين عمل،ابتدا قليل بودن ميزان قربانيان يهودى‏ در همه گيرى اين مرض ويرانگر بود كه البته ويل دورانت و ساير منابع معتقدند كه«اختلافات در قوانين بهداشت و طرز درمان پزشكان يهودى»  و يا«رعايت وسواس آميز قوانين پاكيزگى و حلال‏ و حرام (بودن بعضى) خوراكى‏ها،حتى در سالهاى خشكسالى»  باعث شده بود كه اين تب عفونى‏ از يهوديان كمتر از مسيحيان قربانى بگيرد.

دليل دوم،اعتراف عده‏اى از يهوديان بود مبنى بر اينكه آنها اقدام به انتشار اين سموم‏ كرده‏اند.باز هم منابع يهودى معتقدند كه اين اعترافات در زير شكنجه به دست آمده است. صرف نظر از درستى يا نادرستى اين اتهام بايد اعتراف كرد كه اگر اين مرض خطرناك بسيارى‏ از مردم اروپا را از ميان برد،اتهام آن بر يهوديان نيز باعث شد كه بسيارى از يهوديان از محل خود سفر كرده و روحيه ضديت با يهود،بدنبال اين واقعه عميق‏تر شود.تا جائيكه«در سراسر اروپاى‏ مسيحى‏[روى هم رفته‏]پانصد و ده مركز يهودى نشين بكلى خالى از سكنه شدند.» در اين ميان‏ عده‏اى همچون شاهاك نيز معتقدند كه افزايش روحيه ضد يهودى در آلمان به دليل شيوع اين‏ اتهام به يهوديان،در واقع بهانه‏اى بود تا مردم با بعضى از عناصر و حكام زرمدار تسويه حساب‏ كنند.وى در اين باره مى‏گويد: قتل عام‏هاى يهوديان به هنگام طاعون‏هاى بزرگ بر خلاف فرمان‏هاى روشن و بى‏ابهام پاپ،امپراتور،اسقفها و شاهزادگان آلمانى،صورت گرفتند.در شهرهاى آزاد همچنان كه در استراسبورگ،اين كشتارها منظما نتيجه يك انقلاب محلى بودند كه‏ به واژگونى يك شوراى شهردارى وابسته به حكومت خواص-و حامى يهوديان-و به‏ جايگزينى آن با يك تشكيلات ادارى مردمى‏تر انجاميد.


د:پروتكلهاى زعماى صهيون‏

 

پروتكل‏ها يا مقاوله‏نامه‏هاى بزرگان يا زعماى صهيون در 24 بند خود،برنامه‏اى جهانى را تدوين كرده است كه طى مراحل مختلف و در تمام زمينه‏هاى سياسى،فرهنگى،اقتصادى و حتى مذهبى بدنبال تحقق هدف اساسى يهوديان براى استقرار حكومت واحد جهانى است.

فى الواقع محققين در برداشت خود از اين پروتكل‏ها معتقدند كه آنها برنامه‏اى است كه‏ «سرمايه‏داران و اقتصاددانان يهود براى ويران كردن بناى مسيحيت،قلمرو پاپ و دست آخر اسلام،آن را تنظيم كرده‏اند[...و پس از آن‏]سلطنتى يهودى-داودى برقرار خواهند كرد كه با تدابير و امكانات خود به يهوديان،با آن كه اقليتى ناچيز هستند،امكان خواهد داد،تا بر جهان، مستبدانه حكومت كنند.» در خصوص پيدايش اين پروتكل‏ها،اقوال متفاوتى وجود دارد كه مشهورترين آن ترجمه اين‏ متن از عبرى به زبان روسى براى اولين بار توسط سرگئى نيلوس روسى در سال 1905 يا 1906 است.و بعد نيز ويكتور مارسدن آن را در سال 1918 از روسى به انگليسى ترجمه كرده است.

عده‏اى زمان نگارش اين متن را به كنفرانس بال در اوت 1897 نسبت مى‏دهند. اولين‏ كنفرانس جهانى رهبران يهودى جهان و رسميت يافتن جنبش ملى يهود يا صهيونيسم به‏ رهبرى تئودور هرتصل- در كنفرانس مذكور تمام فعاليت‏هاى پيدا و پنهان يهوديان در قالبى منسجم و سازمان يافته‏ شكل رسمى پيدا مى‏كند و در واقع اگر اين پروتكل‏ها را مانيفست يهوديت براى ورود به قرن‏ بيستم بدانيم،مطلبى به گزاف نگفته‏ايم و اگر با كمى تأمل در اين پروتكل‏ها و مقايسه آنها با تحقق بند بند آن در جوامع امروز بنگريم به حقيقت مطلب بيش از پيش پى خواهيم برد.به دليل‏ مطول بودن متن 24 پروتكل به بخشى از آن،جهت اطلاع و بحث متعاقب آن،بسنده خواهيم‏ كرد.به ويژه آن بخش كه به يهودستيزى اشاره دارد و آن را براى حفظ و حمايت برادران خود يك‏ امر ضرورى مى‏داند.

زمانى كه پادشاه اسرائيل تاجى را كه اروپا به او هديه مى‏كند،بر سر مقدس خود گذاشت،پدر جهان خواهد شد. (پروتكل پانزدهم) .   ملت‏ها و نيز حكومت‏هاى آنها از لحاظ ميزان آگاهى بر اسرار حكومت ما در طول تاريخ،همچون كودكى نابالغ بوده‏اند. (پروتكل پانزدهم) .  مى‏توانيم هر وقت كه لازم باشد،افكار عمومى را درباره يك موضوع سياسى‏ تهييج يا آرام كنيم و يا آن را به او بقبولانيم،يا ذهن او را درباره آن موضوع دچار شك‏ و تشويش سازيم،امروز مطلب درست و حق را منتشر مى‏كنيم و فردا مطالب كذب و باطل و بهتان آميز را،گاه واقعيت‏ها را و زمانى مطالب ضد و نقيض آنها را؛و در اين‏ ميان،همواره مواظبيم كه پايمان نلغزد و به سر در نياييم. (پروتكل دوازدهم) -برنامه‏هاى ما حكم مى‏كند كه يك سوم مردم جاسوسى دو سوم ديگر را بكنند.

(پروتكل پانزدهم) .ا همه دربارها را پر از مردان و زنانى كرديم كه نزد آنها محبوبيت داشتند،اما مزدور ما بودند. (پروتكل بيستم) ما حكومت خود را در انبوهى از بانكداران،صنعتگران و سرمايه داران محاط خواهيم كرد[...]اين،ارقامند كه در همه جا حرف آخر را مى‏زنند (پروتكل هشتم) -خداوند به ما قوم برگزيده،نعمت اسارت،تبعيد،تفرّق و پراكندگى در جهان را ارزانى داشت.اين امور در گذشته نشان ضعف ما بودند،بعدها سبب قدرت ما شدند، قدرتى كه امروز ما را در آستانه حكومت جهانى قرار داده است.ما تا به اينجا رسيده‏ايم،و فقط مانده است كه ساختمان حكومت آينده خود را بر اين شالودها استوار كنيم،و اين كار،چندان دشوار نيست. (پروتكل يازدهم) -گوييم‏[غير يهوديان‏]بدون كمك متخصصان ما قادر به انديشيدن و درست فكر كردن نيستند،آنها كوته بين‏تر از آنند كه ضرورت ايجاد آنچه را كه ما در روز تأسيس‏ پادشاهى خود به وجود خواهيم آورد،دريابند. (پروتكل سوم) برخورد يهوديان در اين 24 پروتكل كه شاهد بخشى از آن بوديم،به گونه‏اى است كه‏ غير يهوديان محكوم به پذيرفتن استيلاى آنان به بدترين شيوه هستند و اگر با مطالعه اين سند روحيه‏اى ضد يهودى در اذهان غير يهودى شكل گيرد،اتفاقى طبيعى رخ داده است.

اين جو عمدتا پس از انتشار نسخه انگليسى آن پس از جنگ اول جهانى«از 1920 شكل‏ مى‏گيرد.در تابستان همان سال نشريه مورنينگ پست  در لندن،18 قسمت از توطئه‏اى را كه‏ عليه مسيحيان توسط يهوديان،فراماسون‏ها،بلشويك‏ها،طرح ريزى شده بود،منتشر كرد كه به‏ خطر يهودى-فراماسونرى معروف شد.[...]در ايالات متحده،هنرى فورد فرد متشخص در صنعت اتومبيل‏سازى،مصمم به انتشار آن در سطح گسترده‏اى شد.در آلمان پس از شكست در جنگ اول جهانى،زمينه براى تبليغات ضديهودى با هدف نسبت دادن آن به يك توطئه‏ فراماسونرى و يهوديت بين الملل فراهم شد كه نهايتا منجر به چاپ پروتكل‏ها در سال 1920 در پنج نوبت در آلمان گرديد.در ايتاليا نيز كشيشى به نام جيووانى پريوزى ضمن چاپ پروتكل‏ها نقش مؤثرى از رهبرى جريان يهودستيز در ايتاليا را بر عهده گرفت»  .بدون شك چنين‏ جرياناتى در طول قرن بيستم،عامل ناامنى دائمى براى يهوديان را فراهم آورد كه اساسا آنها را به فكر واداشت رويه‏اى جديد اتخاذ نمايند كه آن هم انكار صحت پروتكل‏ها و توطئه و جعلى بودن‏ آن بود.

آبا ابان تئوريسين معروف صهيونيست،پروتكل‏ها را سندى جعلى به منظور اغفال تزار و بدبين كردن وى نسبت به يهودى‏ها مى‏داند كه در سال‏هاى 1901 تا 1905 در پاريس تهيه‏ شده بود. از سوى ديگر روزنامه«تايمز لندن اين سند را يك سند ساختگى و جعلى توصيف‏ كرده نوشت كه اين سند اساسا بر پايه دروغ محض بنا شده و كسى نبايد در پرتو تبليغات مضر اغفال گردد.» و آنچه هم اكنون در منابع و مراجع از پروتكل‏ها در مى‏يابيم،سراسر جعلى و دروغ پنداشتن‏ آن به لسانى علمى است.از جمله در كتاب‏DICTIONARY OF JEWISH LORE AND LEGEND مى‏خوانيم: پروتكل‏هاى زعماى صهيون از جمله اسناد يهود ستيزانه است كه جزئيات توطئه‏هاى‏ يهوديان در سطح بين المللى را جهت استيلا بر جهان نشان مى‏دهد.اين پروتكل‏ها بر اساس تصور مسيحيت قرون وسطى شكل گرفت كه يهوديان را پيرو شيطان فرض‏ مى‏كرد.اين پروتكل‏ها براى اولين بار در اواخر قرن 19 كه توسط پليس تزارى تهيه‏ شده بود،مطرح گشت.آنان نيز اين متن را بر اساس نظرات ناپلئون سوم-كه يهوديت‏ بدنبال سيطره بر جهان است-نگاشته بودند و نهايتا احساسات يهود ستيزى را بالا بردند. نكته حائز اهميت در منظر بسيارى از محققين در اين مقال آن است كه اگر تمام‏ استدلال‏هاى مستند و غير مستند پيرامون جعلى بودن پروتكل‏ها را نيز بپذيرند،باز هم يك‏ سؤال همچنان باقى مى‏ماند و آن اين كه چگونه تمام آن برنامه‏ها و وعده‏هاى داده شده در اين‏ پروتكل‏ها بدون برنامه‏ريزى،هم اكنون محقق شده است؟آيا هم اكنون شاهد سيطره يهود بر اقتصاد،رسانه‏ها،كانون‏هاى سياست جهانى،فرهنگ و غيره نيستيم؟آيا هم اكنون دولت‏ يهودى در اراضى فلسطينى تشكيل نشده است؟آيا توطئه‏هاى يهود براى اضمحلال امت‏ اسلامى و تحقق ملى‏گرايى در جهان اسلام به وقوع نپيوسته است؟و ده‏ها سؤالى كه از بطن‏ پروتكل‏ها بر مى‏آيد و همچنان بى‏جواب مانده است.

براستى ترجمه و چاپ اين اثر در ميليون‏ها نسخه در سراسر جهان  با چه نيّت و منظورى‏ صورت مى‏گيرد؟اگر يهوديان منزه از چنين توطئه چينى‏هايى هستند،چرا اين كتاب مخاطب‏ ميليونى دارد و همواره بر آن نيز افزوده مى‏شود؟ سؤال‏هايى نظير اين‏ها با خواندن 24 پروتكل زعماى صهيون زيادتر خواهد شد و منكرين و معتقدين به جعلى بودن پروتكل‏ها نيز بايد براى آن جواب‏هاى متناسب بيابند.

دلايل سياسى و اقتصادى‏

 دلايل سياسى يهودستيزى را بايد در انگيزه‏هايى دانست كه براى مقاصد و مطامع سياسى‏ عده‏اى از دولت مردان و يا رهبران گروه‏ها و جريان‏هاى سياسى به كار گرفته مى‏شد.

هدف از بيان اين دلايل،ذكر تضييقات به عمل آمده عليه يهوديت به عنوان بررسى ريشه‏هاى‏ يهودستيزى نيست،بلكه مقصود،بيان يك هدف سياسى است كه از يهود ستيزى به عنوان يك‏ وسيله در نيل به آن هدف بهره‏بردارى مى‏شود.در واقع يهود ستيزى دستاويز سياست بازانى‏ است كه با قربانى نمودن يهوديان به اهداف خود مى‏رسند.در بسط و تفصيل اين دليل،مى‏توان‏ مطامع اقتصادى را به عنوان هدف اصلى و سوء استفاده از يك جريان سياسى برشمرد.اكنون به‏ هر دو وجه اين دليل خواهيم پرداخت.

الف.مطامع اقتصادى

يهودى‏ها در طول تاريخ به دنبال منافع اقتصادى سر تاسر دنيا را طى كرده‏اند اما براى مخفى‏ كردن حرص و آزشان به منافع صرفا دنيوى،نام«مهاجرت»به آن داده‏اند.

«مهاجرت»شاه بيت تحريف گونه اين مبحث در يهوديت است.در واقع يهوديان با بهره‏گيرى‏ از اين روش خود را همچنان حفظ كرده و مكان زندگى خود را به واسطه سودى كه از لحاظ مادى‏ برايشان دارد،انتخاب نموده و به آن مهاجرت مى‏كنند.طبعا در چنين جريانى مطرح شدن‏ «مهاجرت و ضرورت عمل به آن»در انديشه يهودى،تقدس يك سرزمين و رويكرد مذهبى و تعلق ملى بدان،گزافه‏اى بيش نيست،چرا كه تعلق مادى براى يهوديت مهم‏تر و با ارزش‏تر از تعلق ملى و يا مذهبى به يك سرزمين است.

جهت آشنايى بيشتر با اين مفهوم،نمونه‏اى از يك چنين رويكردى را در انديشه و عمل‏ يهوديان به هنگام مخير نمودن آنان در بابل،در زمان بازگشت به اورشليم،مى‏توان در منابع‏ مختلف مشاهده كرد كه چگونه يهوديان از رفتن به سرزمينى كه معبدشان در آن است امتناع‏ ورزيده و مناطق خوش رونق تجارى پارس و بين النهرين را بر مى‏گزينند.

مهاجرت ضامن بقاى يهود با روحيه سوداگرى او در طول قرون متمادى بوده است.اين معنا در ادبيات مذهبى يهود به واژه«گالوت»  اطلاق مى‏شود كه به معناى هجرت و هم چنين مكانى‏ است كه يهوديان به هجرت رفته‏اند. اما يهوديان چنين وانمود مى‏كنند كه اين مهاجرت آنان‏ ارادى و از روى ميل نبوده است،فلذا«آنرا رنگ و صبغه‏اى اجبارى داده واژه‏اى تحت عنوان‏ «تبعيد»  ،را براى آن برگزيده‏اند»  تا از اين طريق مقصد اصلى خود را از غير يهوديان پوشانده و براى اسكان در هر جايى كه مى‏خواهند،مانعى نداشته باشند.آبا ابان در نقاشى اين تصور مى‏گويد:

اصولا يهودى‏ها هميشه از چندين جهت نسبت به وضع خود در بيم و هراس بودند يكى اينكه مذهب و ديانت ايشان با اهالى اروپا فرق داشت و دايم كليسا با آنها مخالفت ميكرد ديگر اينكه سرمايه داران مسيحى نيز كه وضع خود را در خطر ميديدند بشدت بر عليه يهودى‏ها توطئه و دسيسه چينين كرده،ايشانرا مورد حسادت‏ و قبطه قرار مى‏دادند.و بعلاوه اهالى اروپا يهودى‏ها را اجنبى و خائن مى‏پنداشتند و هر خدمت صادقانه‏اى را از طرف يهودى ها خيانت به كشور دانسته و با نظر سوء ظن‏ و بدبينى بآن مينگريستند و بهمين جهت اجازه نميدادند،در سياست دخالت كرده‏ ابراز لياقتى بنمايد.تنها چيزى كه در هزارها امتياز از روى ترحم به ايشان واگذار كرده بودند شانس و فرصت تبعه شدن بود و بس. در نظر سومبارت اين اجبار و تنگنا براى مهاجرت نيز مورد قبول نيست.وى معتقد است كه‏ انديشه تبعيد محور اصلى ايدئولوژى يهود است اجبارى بودن اين تبعيدها را نمى‏پذيرد و مى‏نويسد مهاجرت اوليه از فلسطين نيز به طور عمده داوطلبانه بود.به زعم سومبارت،كوچروى‏ و تمايل به مهاجرت در ذات روان فرهنگى قوم يهود نهفته است.

وى در جاى ديگر خاطرنشان مى‏سازد كه«تمايل به مهاجرت و جابجايى جمعيتى و ايجاد مراكز بين المللى تجارى از طريق اين مهاجرت‏ها نيز،از خصيصه‏هاى اصلى روانى اين قوم‏ است.» در كتاب«يهوديان،خدا و تاريخ»نوشته دايمونت آغاز اين مهاجرت را كه يهوديان از آن به‏ تبعيد ياد مى‏كنند،انهدام نخستين سلسله سلطنتى يهودا و پيامد آن را اسارت بابل مى‏داند.از همين زمان است كه واژه جديد دياسپورا 4 مفهوم تبعيد را تكميل مى‏كند. اين واژه يونانى در فرهنگ يهود به معناى پراكندگى است و بارى از مفهوم گرده افشانى در خود دارد و به معناى‏ دقيق پراكندن است. دايمونت اذعان مى‏كند كه«دياسپوراى واقعى براى يهوديان از فتح بابل از سوى ايرانيان آغاز شد.وقتى ايرانيان به يهوديان اجازه بازگشت به زادگاهشان را دادند،بسيارى از آنان ماندن را به‏ جاى بازگشت به فلسطين،برگزيدند.اقامت يهوديان در بابل پيش از پيروزى ايران،ناخواسته و اجبارى بود.پيش از پيروزى ايران،آنان در تبعيد مى‏زيستند و اينك ديگر در دياسپورا».  منابع ديگر يهودى نيز بر اين نكته اعتراف دارند كه«بيشتر يهوديانى كه به اسارت بابل رفتند، به فلسطين باز نگشتند در طول صدها سال بعدى در ميان سراسر 127 استان امپراتورى ايران‏ پراكنده شدند.در همان دوره،جامعه يهودى در مصر پديد آمد و به سرعت رشد كرد.» يهوديان دياسپورا و يا پراكنده در سراسر جهان،بلحاظ«لجاجت،قدرت اراده و توان شگرف‏ در انعطاف پذيرى»  كه سومبارت آن را از جمله خصايص يهودى مى‏داند،آموزه‏هاى خاص‏ اجتماعى،اقتصادى،سياسى و اخلاقى ممالك ساكن را سريعا فرا گرفته در صدد ادغام ظاهرى در آنها برآمدند.چرا كه در بسيارى از موارد الصاق ستاره زرد و مشخص بودن به عنوان يك يهودى با علامات خاص،با پنهانكارى آنها منافات داشته است و شايد به همين دليل«يهوديان در طول‏ تاريخ در همه جاى دنيا،جوامعى،دو يا سه زبانه بودند.دانستن زبان عبرى براى آموزش تورات از پنج سالگى اجبارى بود.آنان زبان جوامعى را كه به آن مهاجرت مى‏كردند،خيلى زود مى‏آموختند.در هجرت بابل و ايران،زبان آرامى زبان دوم آنان و فارسى زبان سوم آنان بود.» در واقع زبان به عنوان يكى از مهمترين دلايل تمايز يهوديان با ساكنين همجوار در دياسپورا مورد توجه بوده است.

در خصوص هم رنگى مذهبى،آداب و رسوم و خلقيات نيز مباحث مهمى مطرح بوده كه به‏ آنها خواهيم پرداخت.ضمن آن كه مشاغلى را برعهده مى‏گرفتند كه منطبق با وضعيت آنها در طول تاريخ بوده.به عنوان مثال انگيزه‏هاى اجتماعى براى روى آوردن به حرفه پزشكى در ميان‏ يهوديان بسيار بود.«اين حرفه برخلاف صنعت و پيشه‏ورى حتى نياز به مكان ويژه‏اى نداشت.

ابزار آن،قابل حمل بود و همه جا به آسانى مى‏شد مهارت خود را بدون هيچ ابزار غير قابل حملى‏ اثبات كرد.» شغل صرافى،پيله‏ورى،داروسازى،دلاّلى و...از جمله مشاغلى است كه يهوديان به‏ تبحر در آن شهره هستند.

مهاجرت،تبعيد و پراكندگى،وضعيتى براى قوم يهود بوجود آورده است كه در بررسى ابعاد تاريخى آن با مشكل مواجه خواهيم شد و به همين دليل«نوشتن كتاب‏هاى تاريخ يهود كار دشوارى است.به فرض تاريخ يونان را مى‏توان با تقسيم بندى به برش‏هاى زمانى نوشت.اما در مورد تاريخ يهود،وقتى مى‏خواهيم بعد زمانى سده‏هاى ميانه را بررسى كنيم،بايد بعد مكانى را نيز بيافزائيم و در اين صورت فصل‏هاى متعدد درباره مناطق گوناگون جهان خواهيم داشت.اگر مدت پراكندگى را 2500 سال بدانيم و نقشه‏اى تاريخى-جغرافيايى از پراكندگى را نيز در نظر بگيريم،به اين دشوارى در كار تاريخ‏نگارى پى مى‏بريم.» چرا كه تا حال حاضر نيز بسيارى از محققين نتوانسته‏اند،جمعيت دقيق يهوديان و محل اسكان و وقايع مربوط به آنها را دقيقا ثبت‏ نمايند و اگر آن دسته از يهوديانى كه به دلايل مختلف هم رنگ قوميت‏ها و مليت‏ها و مذاهب‏ ديگر شده،تا منافع خود را تضمين نمايند،به اين گستره بيافزاييم،كار دشوارتر است.كم نيستند يهوديانى كه به نام هم كيش و هم وطن و هم شهرى بدون اطلاع ديگران به دنبال آمال و اجراى‏ سنت‏ها و رسوم خود هستند.

ب-مقاصد سياسى‏

يهوديان با طرح مباحثى كه نتيجه مستقيم و غير مستقيم آن،القاء«محدوديت براى‏ آنان در سرزمينهاى ميزبان»است،به دنبال آن هستند كه بر شيپور مظلوم نمايى خود بدمند تا مهاجرت كه براى آن‏ها موجب انتفاع دنيوى است،مخفى بماند و به منزله فرار از ظلم و جور،جلوه‏ كند.

تاريخ نگارى يهود بر مظلوم نمايى استوار است و اين مظلوم نمايى به دليل پشتوانه‏ نيرومند تبليغاتى  آن بر افكار عمومى جهان به شدت مؤثر بوده است‏[...]اين‏ مظلوم نمايى از آغاز با تحريف‏ها و اغراق‏هاى بزرگ و حيرت انگيز آميخته است تا بدانجا كه مى‏توان گفت،تاريخ هيچ قومى چنين با دروغ‏هاى بزرگ و آگاهانه رقم‏ نخورده است.

نخستين مظلوميت تاريخى يهوديان،گم شدن اسباط ده گانه بنى اسرائيل است‏ كه در واقع قربانى توطئه يهوديان شدند.دومين مظلوميت تاريخى ايشان،ماجراى‏ تبعيد بابل است.

در يكى دو قرن اخير،قضاياى پوگروم‏ها در روسيه،دريفوس در فرانسه و هولوكاست در جنگ دوم جهانى بر سلسله مداوم اين داستان‏ها افزوده شد.

در حقيقت يهوديان با توسل بر همين شيوه توانستند موجوديت يك پديده بى‏ريشه در منطقه خاورميانه را-اسرائيل-تثبيت كنند.اعتراف جوليانو اوربانى وزير فرهنگ ايتاليا، روشن كننده منظور اين بحث است: ما اروپايى‏ها براى گريز از عذاب وجدانى كه در برابر يهودستيزى در جنگ دوم‏ جهانى حس كرديم،اقدام به جعل دولت اسرائيل نموديم. يهوديان با تلفيق حربه مظلوم نمايى و ابزارى به نام مهاجرت براى موقعيتى بهتر،استراتژى‏ اصولى يهوديت را پى‏ريزى كردند و توانستند با توسل به همين روش در سراسر جهان پراكنده‏ شوند.اين از دلايل مهم عدم تعلق يهوديان به يك سرزمين خاص است و جالب اين كه بدانيم‏ هيچ قوميتى با جمعيت حداكثر 14 ميليونى خود در سراسر دنيا،به اين صورت پراكند

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






توسط فاطمه | لينک ثابت | موضوع: <-PostCategory-> |


کپی برداری بدون ذکر منبع غیر مجاز می باشد
Www.NazTarin.Com & Www.LoxBlog.Com