الف-رباخوارى
مرحوم حميد عنايت در بررسى ريشههاى يهود ستيزى از سرمايهدارى و روشهاى زيانكارانه آن به عنوان«كهنترين و بلاخيزترين ريشه يهود آزارى»ياد مىكند. دايرة المعارف بريتانيا نيز بيزارى اقتصادى را در كنار تعصب مذهبى،از جمله دلايل عمده يهود ستيزى مىداند كه نمود آن در تجارت،بازرگانى و بانكدارى رونق گرفته از نزول خوارى يهوديان است.» بدون شك قبل از بررسى هر زمينهاى بايد به متون اعتقادى يهوديان نظرى افكند تا چگونگى صدور مجوز چنين عملى را به منظور رديابى انگيزههاى اين رفتار ارزيابى كرد.آن هم با اين مقصود كه متون اعتقادى منشأ رفتار يهوديان در اين مورد نيست بلكه بنابر نظر ماركس خصلت يهود،سودجويى است كه در مقالهاش به عنوان مسئله يهود مطرح است. 1-«وام دادن بدون بهره همچنان يك عمل خيريه ستايش انگيز است،اگر وام گيرنده يهودى باشد؛و محكوم كردنى است اگر غير يهودى باشد.» 2-«وام با بهره:در تلموذ رسما اين گونه وام را ممنوع مىكند و براى هر يهودى كه از وامى كه به يهودى ديگر داده بهرهاى بر مىگيرد،مجازات سنگينى پيش بينى مىنمايد.برعكس به گفته بيشتر مقامات تلمودى،اين يك وظيفه مذهبى است كه وقتى وامى به بيگانگاه[بيگانگان]داده مىشود بيشترين بهره اخذ گردد». 3-«برادر خود را به سود قرض مده،نه به سود نقره و نه به سود آذوقه و نه به سودى چيزى كه به سود داده مىشود.غريبه را مىتوانى به سود قرض بدهى،اما برادر خود را به سود قرض مده» 4-بسيارى از مقامات خاخامى[...]از جمله«ابن ميمون،تكليف مىكنند كه از وام گيرندگان غير يهودى سنگينترى نرخهاى ممكن بهره طلب گردد» 5-علاوه بر رباخوارى از غير يهوديان،تقلب و نيرنگ زدن به غير يهوديان مجاز است ولى به يك يهودى،با فروش يا خريد به يك قيمت اغراق آميز ممنوع مىباشد. 6-«هرگونه فريبكارى در معاملات در حق يك يهودى گناهى بزرگ است.در حق يك غير يهودى تنها فريبكارى مستقيم ممنوع است».
موارد بالا نمونههايى از مجوزهاى رباخوارى و تقلب در معاملات يهوديان عليه غير يهوديان است كه ناخودآگاه منطبق با گفته تاسيتوس مورخ بزرگ رومى (55-120 ميلادى) است كه در مورد اين قوم نتيجه مىگيرد كه«در ميان خود سخت به يكديگر وفادار و نرم دلند،ولى همه بيگانگان را دشمن مىدارند.نه با بيگانگان همكاسه مىشوند و نه از ايشان زن مىگيرند.مردمى سخت پرشور و سودايىاند ولى از زنان بيگانه دورى مىجويند.چنين روحيهاى به يهوديان اجازه داد تا در معاملات بازرگانى خود با غير يهود،پارهاى از ملاحظات و قيود اخلاقى را كه مانع از فعايت آزادى اقتصادى است كنار بگذارند و براى بدست آوردن حداكثر سود بكوشند.»
اگر بپذيريم كه يهوديان در بسيارى از اين موارد،اصلا نياز به پول هم كيش خود ندارند تا به آن ربا دهند و يا در معامله با او تقلب نمايند،طبيعتا به اين نتيجه مىرسيم كه غير يهوديان قربانى محتوم يك چنين رفتارى هستند كه همواره از آن خسران ديده و جان و مال خود را در اين مسير از دست دادهاند.
در بررسى اين خصلت عميق يهوديان،عدهاى شرايط ويژه را مسبب چنين رفتارى مىدانند از جمله اينكه در«جامعه فئودالى از حق زمين محروم بودند» و اجبارا سعى در ذخيره اموال منقول داشتهاند.و يا اينكه به دليل حفاظت از خود در زمان وقايعى كه منجر به اخراجشان مىشود بتوانند سريعا آن را به پول تبديل كرده از جايى كه به جاى ديگر منتقل شوند و به همين دليل«از فعالترين كسانى هستند كه به توسعه ارزشهاى پولى پرداختند و با آن به عنوان يك مال التجاره برخورد كردند،ضمن آنكه براى قرض دادن و احياء مصادرههاى اجتناب ناپذير دورهاى،از ربا بهره بردند.» همچنين فرانسوا دوفونتت نويسنده كتاب«نژادگرايى-راسيسيم»در تبيين چنين شرايطى كه منجر به رباخوارى يهوديان مىشود به اين صورت استدلال مىكند كه«به پيروى از برخى رسوم،يهوديان از داشتن اموال غير منقول ممنوع بودند،در عوض به آنها اجازه داده مىشد كه مالك تاكستانها يا زمينها و خانههايى باشند و آن به اين منظور بود كه در صورت اخراج يا تبعيد ناگهانى آنها-كه هميشه آثارى بدنبال داشت-اين املاك مورد مصادره و ضبط قرار گيرد.از اين رو هيچ جاى شگفتى نيست كه يهوديان بيشتر وقتها به كارها و حرفههايى دست بزنند كه در موقع ضرورت بتوانند به سهولت با دار و ندار خويش فرار را بر قرار ترجيح دهند و صحنه را خالى كنند.
از جمله اين كارها و حرفهها بايد از پوست فروشى،جواهر سازى،[طلا سازى،بافتن پارچههاى زربفت،عطر سازى،]صرافى،رباخوارى و از اين قبيل مشاغل نام برد» اما پرسشى كه در اينجا مطرح مىشود آن است كه اولا چرا يهوديان از داشتن اموال غير منقول ممنوع هستند؟ثانيا چرا بايد در شرايطى بسر برند كه همواره در انتظار اخراجشان از سرزمينى به سرزمين ديگر باشند؟در واقع جواب مشترك اين دو سؤال در سودجويى يهوديان نهفته است كه اولا با سيرى ناپذير بودن فزونخواهى آنان،ريشه دوانيدن آنان در هر مملكتى، مشكلاتى را براى آن سرزمين فراهم مىآورد. و ثانيا بدبختى هر مليت كه ناشى از سودجويى يهوديان باشد،يك اقدام اساسى را در پى دارد كه همانا قيام عليه منافع آنان است و اگر در نهايت بتوانند اخراج آنها.بنابر قول مليون فرانسوى اين نكته را بايد توجه كرد كه«يهودىها هيچ وطنى ندارند.براى آنها وطن جايى است كه در آنجا موجبات پيشرفت و ترقى ايشان فراهم باشد.
يهودىها وطن را در جايى جستجو مىكنند كه در آنجا منافعشان حفظ گردد» و به عبارتى بهتر در هر جا كه بتوانند به راحتى بر ذخيرههاى مالى بيافزايند،آنجا را وطن خود مىپندارند.
بنابراين نمىتوان شرايط تحميلى براى داشتن يك شغل خاص را عامل اصلى رباخوارى يهوديان دانست.
اصولا يهودى رباخوار را به صورت مخلوقى كه مختص جامعه قرون وسطايى است،معرفى مىكنند و عدهاى معتقدند كه اسحاق آبرابانل «از نخستين متفكرينى است كه به دفاع صريح و آشكار از رباخوارى برخاست و بنيانهاى توجيه نظرى و دينى آن را در ميان مسيحيان گذارد» .
وى در سال 1496 رسالهاى نوشت كه در سال 1551 چاپ شد و در آن از مبادلات مالى مبتنى بر بهره دفاع نمود.او نوشت: در بهره هيچ چيز نكوهيدهاى وجود ندارد.اين كاملا درست است كه مردم از پول، شراب و غله خود بهره دريافت كنند[...]اين روش متعارف و صحيح،مبادله مالى است.وام بدون بهره را تنها بايد به همدينان پرداخت.به آن كسانى كه ما به ايشان لطف ويژه داريم. بدين وسيله«از قرن پانزدهم به بعد پيشرفت اقتصادى اروپا با پيشرفت يهود همزمان شد و يهوديان در بنيادگذارى اقتصاد امروزى اروپا سهم بزرگى ادا كردند.به عقيده سومبارت، اگر روابط بازرگانى در اروپا جنبه بين المللى يافت و شبكه آن به تدريج مناطق ديگر جهان را در بر گرفت و اگر نظام بازرگانى اروپا از قرن پانزدهم به بعد پيوسته كار آمدتر و پرسودتر و عقلانىتر شد و به صورت امروزى خود در آمد و از اينها مهمتر اگر روحيه سرمايهدارى در ميان اروپاييان رسوخ كرد،همه تا اندازه زيادى نتيجه كوششها[و البته سودجويىها]ى يهوديان بوده است». سومبارت در ريشهيابى و بررسى روند رو به گسترش سرمايهدارى غرب جاى پاى يهوديت را در جاى جاى اين مراحل شناخته و به تبيين آن مىپردازد.وى معتقد است كه نقدينگى يهوديان به دليل چنگ اندازى آنان بر دو نوع كالاست:«اول،معادن تازه كشف شده طلا و نقره در آمريكاى مركزى و جنوبى» كه«با داشتن آن قدرتى به دست مىآورند كه قوانين سياسى و مذهبى را نيز منكر شده و بنابر نظر برنارد لازار آقايى آقاهاى خود را به دست مىآورند.» «دوم،پنبه و نيل كه مواد اصلى صنايع نساجى بود» كه در حال حاضر آنها را نيز مسخر يهوديان مىبينيم.
بنابر نظر سومبارت«پيدا شدن بورس كه به منزله قلب فعاليتهاى اقتصادى امروزى است و رواج انواع برگههاى بهادار،به ويژه برات و سفته نيز فرآورده نبوغ سوداگرانه يهودى است و او مىنويسد كه كهنهترين برات را در تاريخ اروپا يك يهودى به نام سيمون روبنس در سال 1207 ميلادى كشيد و يهوديان چون در قرون وسطى در شمار فعالترين صرافان و رباخواران و وام دهندگان بودند،بعدها واسطههاى عمده بازرگانى بين المللى شدند و استفاده از ارز را در معاملات آن باب كردند.» در واقع همه اين فعاليتها را در پرتو فردگرايى يا انديويدواليسمى انجام مىدادند كه خود براى تجارت و مصرف آزاد،آن را لازم دانسته،از آن حمايت مىكردند. سومبارت كه تحقيقات گستردهاى را در خصوص ريشههاى سرمايهدارى و نقش يهوديان در آن انجام داده است،بر اين اعتقاد است كه تعقل اقتصادى مورد نياز براى سرمايهدار شدن متضمن سه شرط است:اول برنامه گذارى،تا هر كارى از روى نظم و تدبير باشد.دوم كارايى،تا در هرگونه كار توليدى بهترين افزارها برگزيده شود.سوم حساب دانى.و در ادامه مىافزايد كه آرزومندان سرمايهدار شدن علاوه بر جمع اين شرايط از دو صفت نيز بايد برخوردار باشند:اول مرد همت و خطر باشند و دوم سوداگر باشند.يعنى همه كارها را بر محك پول بسنجند و سراسر اين جهان را چون بازارى بزرگ بينگارند كه،كارهاى آن خواه خوب يا بد،از روى عرضه و تقاضا و سود و زيان،مىگردد.اينك اگر آموزشهاى دين يهود را به شكلى كه در تورات و تلمود و قوانين ابن ميمون و يعقوب بن عاشر و يوسف قرو بررسى كنيم مىبينم كه دين يهود جامع اوصاف روحيه سرمايهدارى است.
از همين رو هميشه به فعاليتهاى اقتصادى معينى رو آوردهاند و از زمان حضرت سليمان از توانگرترين مردمان بودهاند و چگونگى استفاده از اندوختههاى پولى را آموختهاند و به اهميت فلزهاى گرانبها پى بردهاند. با اين اوصافى كه سومبارت از خصلت ذاتى يهوديان در سودجويى و سرمايه پرستى و بعبارتى زرسالارى برشمرد،به راحتى مىتوان به درك حقيقى از اين طنز لويناس پى برد كه مىگويد: «نمىدانم كه دنيا به يهودى نياز دارد يا نه ولى مطمئنم كه يهودى به دنيا نياز دارد.» طبيعتا چنين ميل شديدى به زرسالارى كه حاصل رباخوارى است و نهايتا منجر به ضايع شدن حق ديگران مىشود،بازتابهاى عديدهاى را در جوامع گوناگون به عنوان يكى از علل مهم رفتار يهود در پيدايش يهود ستيزى داشته است.البته يهوديان نيز بر آن وقوف داشته و حتى معترف هستند.قرآن كريم نيز«نخستين مأخذى است كه اشتغال يهوديان به رباخوارى را مطرح ساخته است» چرا كه مىفرمايد: و اخذهم الرّبوا و قد نهوا عنه و اكلهم اموال النّاس بالباطل و اعتدنا للكافرين منهم عذابا اليما. با آنكه نهيشان كرده بوديم،ربا مىگرفتند و اموال مردم را به باطل مىخوردند و ما براى كافرينشان عذاب دردناكى تهيه كردهايم. اين موضع گيرى اسلام در قبال ربا و رباخواران به زعم دايرة المعارف يهود مانعى جدى در راه رباخوارى يهود پديد ساخت. در مسيحيت نيز مواجهه مسيحيان با رباخوارى يهوديان چهرههاى متفاوتى از تشنج را علاوه بر اختلافات مذهبى،هويدا ساخت.
ويل دورانت معتقد است كه: رقابتهاى اقتصادى نيز در پس اين خصومتهاى دينى پنهان بودند.در زمانى كه به پيروى از احكام پاپ ربا خوارى در ميان مسيحيان حرام شمرده مىشد يهوديان تقريبا انحصار وام دادن و بهره گرفتن را در سراسر عالم مسيحيت در دست داشتند.
بعدها كه بانكداران مسيحى اين تحريم دينى را ناديده انگاشتند تجارتخانههايى [...در شهرهاى مختلف اروپا]،تأسيس يافتند كه مدعى و رقيب اين امتياز انحصارى يهوديان شدند؛و در نتيجه نقطه اصطكاك و تضاد تازهاى ميان مسيحيان و يهوديان بوجود آمد. تضاد ميان مسيحيان و يهوديان در باب ربا خوارى يهوديان،«چنان در اروپا توسعه يافت كه از سال 1230 مخالفت شديد كليسا را برانگيخت و موجى از مبارزه با ربا خوارى را پديد ساخت.» در سال 1231 شاه سيسيل طى فرمانى حداكثر بهره مجاز ربا خواران يهودى را ده درصد اعلام كرد.
در سال 1239،لويى نهم،پادشاه فرانسه،طى فرمانى رباخوارى را در سرزمين خود ممنوع كرد.
در سال 1244 شاه اتريش نيز فرامينى صادر كرد و براى بهره يهوديان سقفى محدود قايل شد.
شاه آراگون و حكمرانان ايتاليا،كه با يهوديان پيوند بيشتر داشتند،حداكثر بهره مجاز را 20 درصد اعلام كردند؛ولى در عمل بهره مرسوم 33 تا 43 درصد و گاه بسيار بيشتر بود.در سال 1275 ادوارد اول،پادشاه انگليس (1307-1272) قوانينى سخت عليه رباخوارى وضع كرد.و سرانجام فرمان اخراج يهوديان را صادر نمود.در سال 1290 مأموران مسلح دولتى به شهر لينكلن حمله بردند و يهوديان را از انگليس اخراج كردند.
...در سال 1306 فيليپ چهارم،پادشاه فرانسه،نيز يهوديان را از اين كشور اخراج كرد.در سال 1315،لويى دهم،طى فرمانى بار ديگر اجازه بازگشت يهوديان به فرانسه را صادر نمود ولى به شرط آنكه دو سوم از كليه منافعى كه از راه رباخوارى،تا پيش از نفى بلد شدنشان به دست آورده بودند،به پادشاه فرانسه تقديم دارند. با اين همه«ربا خوارى يهوديان چنان اعتراض مردم را برانگيخت كه«فيليپ دراز»پادشاه بعدى فرانسه،مجبور شد در سال 1322 با آنان را اخراج كند.
اين موج چنان نيرومند بود كه حتى آلفونسوى يازدهم،شاه كاستيل و لئون كه در بار او كانون ربا خوارى به شمار مىرفت،زير فشار پاپ مجبور شد در سال 1348 طى فرمانى ربا خوارى را ممنوع كند.اين فرمان كمى بعد (1351) لغو شد.» از ميان تمام قيامها و اقدامات ضد يهودى به دليل نزول خوارى و يا ربا خوارى يهوديان،قيام بوگدان خملنيتسكى (1657-1595) در لهستان از ويژگى خاصى برخوردار است.اين قيام در منطقه يهودى نشين لهستان كه ساكنين موسوم به«يهوديان خاور»را در بر مىگرفت آغاز شد.
يهوديان اهل اين منطقه چه در آن روز و چه در حال حاضر كه به آمريكا و اسرائيل مهاجرت كردهاند،داراى نفوذ سياسى و اقتصادى خاصى هستند. قيام خملنيتسكى به دليل استثمار بيرحمانه روستائيان از سوى رباخواران،و مباشرين و مستأجران و پيمانكاران يهودى و اشرافيت لهستان در سال 1649-1648 شكل گرفت.در جريان اين قيام تودههاى دهقانان عاصى و عوام روحيهاى به شدت ضد يهودى از خود نشان دادند. كه در تاريخ«به عنوان يك يهود ستيزى صاف و ساده تلقى مىشود» و بعضا هم يهوديان از آن به عنوان يك خاطره ناخوشايند ياد كرده و رهبر قيام را خمل پليد نام نهادهاند. و هم اكنون نيز سياستهايى كه خاستگاه آن منطقه اوكراين و يا شوروى سابق باشد،در مطبوعات اسرائيل به عنوان ميراث خملنيتسكى يا اعقاب آن اطلاق مىشود. شورشها و يا قيامهاى 1819 كه از ورتز بورگ شروع شده بود و بعد سراسر ايالتهاى آلمان را در بر گرفت و به اطريش و مجارستان و لهستان نيز سرايت كرد، و يا سقوط بورس آلمان در سال 1873 همگى ريشه در شيوههاى عملكرد بانكداران ،رباخواران و سرمايه گذاران و صرافان يهود، داشته است كه عواقب وخيمى را عليه خودشان بوجود آورد.
به غير از عملكرد رباخواران يهودى در اروپا نمونهاى خواندنى از نحوه برخورد با يهوديان در آمريكا قابل ذكر است.آبا ابان در كتاب خود داستان را اين گونه آغاز مىكند: اولين يهوديانى كه وارد آمريكايى شمالى شدند،يكدسته 23 نفرى از يهوديان مهاجر برزيل[...]بودند كه در سپتامبر سال 1654 وارد نيو آمستردام ،شهرى كه در آن جمعيت كوچك هلندى از مأمورين كمپانى Dutch West India[كمپانى هند شرقى هلند]مأمور رود هودسون[...]اقامت داشتند شدند.و خسته و كوفته در بندر منتظر اجازه ورود متوقف شدند ولى از طرف حاكم محل[...]به آنها خبر دادند كه هر چه زودتر ميبايست آنجا را ترك گويند[...حاكم طى]نامهاى به شرح زير به كمپانى[...مذكور]نوشت[...]همه يهوديانيكه باينجا ميايند مايلند براى هميشه در شهر ما سكونت نمايند ولى چون از سوابق ايشان با خبريم (پيشه رباخوارى و معاملات تقلبى كه با مسيحيان دارند) از پذيرفتن آنها معذوريم.براى مقامات مؤثر دولتى،قضات دادگاه و همچنين براى مردمى كه به شما اعتماد داشته و پاس احترام شما را دارند و نيز براى مقام روحانى كليسا بسيار ناگوار است اشخاصى را كه بهيچوجه به آنها علاقه و اعتماد ندارند در بين خود بپذيرند و نيز چون اطلاع داريم كه اين اشخاص صاحب هيچگونه صنعت و حرفه هنرى نيستند واهمه داريم مبادا در آينده سر بار جامعه فقير ما گردند[...]ما با خلوص نيت دعا ميكنيم كه خدا ما را از گزند كسانيكه نام عيسى مسيح را به كفر ميالايند و از شر اشخاص بىآبرو و متقلب حفظ كند.
اين واقعه،معروف و ضعيت و عملكرد يهود است كه جزئى از فرهنگ و ذهنيت غير يهوديان را شكل مىدهد.آنچنانكه«در فرهنگ اروپائى واژه يهودى مترادف با رباخوار است.» و اگر حتى در يك زمان و مكان ديگر واقعا يهوديان،چنين رفتارى را در پيش نگرفته و حتى خود جزء فقرا و تنگدستان بودهاند،باز هم«عامه مردم ميل داشتهاند كه ايشان را سرمايه دارانى پنهان كار بدانند و همه جنبههاى زشت سرمايه دارى،يعنى بهرهكشى و رباخوارى و گران فروشى و احتكار و انحصار را به فريب و فساد يهود نسبت دهند.» و چه بسيار مشكل خواهد بود زدودن معانى واژه يهود«در برخى كتابهاى معتبر لغت (فرهنگنامهها) [كه]واژه يهودى اين گونه معنى مىشد:يهودى، صفتى است تحقيرآميز-ربادهنده و رباخوار» و چه مشكلتر خواهد بود زدودن آثار نمايشنامههايى همچون«تاجر ونيزى» اثر شكسپير،كه در قالب هنر،يك اصل مسلم را در طول تاريخ زنده نگه داشته و به عنوان نمادى از فرهنگ عامه مطرح است.
ب:بردهدارى و تجارت برده
ديدگاه تحقير آميز يهوديان نسبت به غير يهوديان بعلاوه سودجويى و فزونخواهى ذاتى اين قوم،پديدهاى را در تاريخ بشريت ايجاد كرده است كه يقينا مايه افتخار تمدن انسانى نبوده و نخواهد بود.
بردهدارى و بهرهكشى از نوع بشر و تجارت برده توسط يهوديان موضوع تحقيقى است كه حتى اسرائيل شاهاك نيز بدان پرداخته است. و مؤيد چنين نظرى را عمدتا مىتوان با رجوع به منابع يهودى دائر بر مجاز بودن آن دريافت.
ابن ميمون يهوديان را به نام مذهبشان مجاز كرد كه كودكان غير يهودى را براى فروش بربايند. چرا كه«فقه تلمودى بردهدارى را مجاز مىشمرد» آنچه مىتوان بر نتايج حاصل از اين رفتار يهوديان نسبت به غير يهوديان مترتب دانست، فزونخواهى و كسب درآمد بيشتر بوده و تنها براى به خدمت گرفتن بردگان به عنوان«غلام خانگى نبوده،بلكه[برده]از ابزار مهم توليد به شمار مىرفته است.در واقع،در فقه يهودى،برده در رديف ساير ابزار توليد،يكى از وسايل استحصال است.بحث فوق بدين معناست كه با فروش ملك آيا فروشنده حق دارد برده خود را بهمراه خويش به محل ديگر انتقال دهد،يا او بايد به ملكيت مالك جديد در آيد.»
با ابتناء به چنين ديدگاهى است كه يهوديان در تولد يك نوع از كسب درآمد،آنهم به زشتترين روش،مشهور گرديدهاند و فعاليت خود را به ويژه در دوران فئوداليسم گسترش دادهاند.به طوريكه«در سده نهم ميلادى بنادر ايتاليا به كانون مهم تجارت يهودى برده بدل شد و محل استقرار و تكاپوى گسترده تجار يهودى»تجارت يهودى برده چنان بيرحمانه بود كه اگوبار اسقف ليون (840-814) را به اعتراض واداشت.اگوبار فعاليتى سخت را آغاز كرد.او شش رساله عليه يهوديان نوشت كه دو تاى آنان به فروش بردگان به ويژه كودكان مسيحى،بوسيله يهوديان اختصاص داشت و عنوان يكى چنين بود:«درباره ضرورت اجتناب از همكارى با يهوديان».او عرايضى به امپراطور پرهيزكار[!]نوشت كه بىحاصل بود.دفاع آگوبار تنها از بردگان مسيحى نبود او درباره بىپناهى بردگان غير مسيحى نيز مطالبى نوشت و خواستار حمايت كليسا از آنها شد.
اگوبار مىگفت كه يهوديان در زير پوشش كتاب مقدس سنن قومى خود را ادامه مىدهند.» و بدينوسيله به فعاليت خود گسترش داده و حتى«طبق يك تحقيق توسط انجمن آمريكايى تاريخ يهود،به جايى مىرسند كه 75 درصدشان در جنوب آمريكا برده بردارى مىكنند و فقط 36 درصد سفيدپوستان غير يهود از جمله بردهداران به شمار مىرفتند.» بردهدارى و نقش يهوديان در بسط و گسترش آن به عنوان يك امر واقع و محتوم وجدان بسيارى از آگاهان و محققين را به درد آورده و«حتى خيلى از آنها توانستهاند كه اين واقعيت را در روزنامههاى مهمى همچون واشنگتن پست مطرح نموده.» بر نقش يهود صحه گذارند و اگر شركت كنندگان اسرائيلى و آمريكايى در كنفرانس ضد نژاد پرستى در دوربان آفريقايى جنوبى-در سال2002-به عنوان مهمترين نژادپرستى و بردهداران مورد بغض و كينه آفريقاييان قرار گرفتند،بىدليل نبود.و واقعا اگر زمانى غير يهوديان بخواهند تاوان اين ظلم بىجبران را از يهوديان استيفا كنند به چه راضى خواهند شد؟
ج:طاعون يا مرگ سياه
محققين يكى از ريشههاى عمده يهود ستيزى در اروپا را در اتهامى مىدانند كه به يهوديان بابت شيوع طاعون نسبت داده شده است.اين بيمارى از سال 1347 تا 1349 در اروپا فراگير شد و قربانيان بسيار زيادى را گرفت.ويل دورانت مىگويد علت اين كه شيوع اين بيمارى را در اروپا به يهوديان نسبت دادند.آن بود كه مردم معتقد بودند يهوديان به قصد نابود كردن امت مسيح، چاههاى آب را به سم آلوده كردهاند و حاصل تحقيقات چنين انتشار يافت كه يهوديان ساكن تولد و مأمورانى با جعبههاى سم،ساخته شده از اجساد بزمجه و مارمولك و قلب مسيحيان،به كليه مراكز يهوديان در كشورهاى اروپا فرستادهاند تا چاهها و سرچشمهها را با آن مسموم كنند. دليل عمده براى متهم كردن يهوديان به اين عمل،ابتدا قليل بودن ميزان قربانيان يهودى در همه گيرى اين مرض ويرانگر بود كه البته ويل دورانت و ساير منابع معتقدند كه«اختلافات در قوانين بهداشت و طرز درمان پزشكان يهودى» و يا«رعايت وسواس آميز قوانين پاكيزگى و حلال و حرام (بودن بعضى) خوراكىها،حتى در سالهاى خشكسالى» باعث شده بود كه اين تب عفونى از يهوديان كمتر از مسيحيان قربانى بگيرد.
دليل دوم،اعتراف عدهاى از يهوديان بود مبنى بر اينكه آنها اقدام به انتشار اين سموم كردهاند.باز هم منابع يهودى معتقدند كه اين اعترافات در زير شكنجه به دست آمده است. صرف نظر از درستى يا نادرستى اين اتهام بايد اعتراف كرد كه اگر اين مرض خطرناك بسيارى از مردم اروپا را از ميان برد،اتهام آن بر يهوديان نيز باعث شد كه بسيارى از يهوديان از محل خود سفر كرده و روحيه ضديت با يهود،بدنبال اين واقعه عميقتر شود.تا جائيكه«در سراسر اروپاى مسيحى[روى هم رفته]پانصد و ده مركز يهودى نشين بكلى خالى از سكنه شدند.» در اين ميان عدهاى همچون شاهاك نيز معتقدند كه افزايش روحيه ضد يهودى در آلمان به دليل شيوع اين اتهام به يهوديان،در واقع بهانهاى بود تا مردم با بعضى از عناصر و حكام زرمدار تسويه حساب كنند.وى در اين باره مىگويد: قتل عامهاى يهوديان به هنگام طاعونهاى بزرگ بر خلاف فرمانهاى روشن و بىابهام پاپ،امپراتور،اسقفها و شاهزادگان آلمانى،صورت گرفتند.در شهرهاى آزاد همچنان كه در استراسبورگ،اين كشتارها منظما نتيجه يك انقلاب محلى بودند كه به واژگونى يك شوراى شهردارى وابسته به حكومت خواص-و حامى يهوديان-و به جايگزينى آن با يك تشكيلات ادارى مردمىتر انجاميد.
د:پروتكلهاى زعماى صهيون